زنده ام به عشق نفس هایت...

به فُرادای من بیا اقتدا کرده ام به جماعت چشمانت ...

آخرین مطالب

۲۴ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

به خوابم گام میداری...

و در عمق نگاهت....

خوشه ای از عشق می لرزد

سکوتت می زند بر التهاب لحظه ها دامن

کجا رفته است فرهادی...

که عشقش می تراشد....کوه چون آهن

نگاهت می پرد از خواب رویایم

تو گویی که همانند منی در 

قانون دلتنگی....

و یاحتی چو من هستی 

                دررخ آینه ها ....رنگی

به خواب کودکی سوگند

          که از یادم نخواهی رفت....

همیشه در افق های طلایی رنگ احساسم

بسان چوبی قابی که بر دیوار می خشکد...

عزیز و جاودان هستی

ودوستت دارم چو قانون عینی

همان ع ع عینی که گوید 

عاشقانه عاشقتم عشقم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۲
پاییز مقدم

من گریه می کنم

پیراهن تو خیس می شود!

سرم را کجای سینه ات جا گذاشته ام

که اشک هایم به تپیدن افتاده اند....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۱
پاییز مقدم

در خیالات خودم,

در زیر بارانی که نیست…

می رسم با تو به خانه،

از خیابانی که نیست…


می نشینی روبرویم،

خستگی در میکنی…

چای می ریزم برایت،

توی فنجانی که نیست…


چشم میدوزم به چشمت،

می شود آیا کمی،

دستهایم را بگیری،

بین دستانی که نیست..؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۸:۲۵
پاییز مقدم

چـه کـیـفـی دارد کـسـی بـاشـد❤

کـه وقـتـی نـام کـوچـکـت را 

از تـه دل صـدا مـیـکـنـد❤

لـبـخـنـدی روی لـبـانـت نـقـش بـبـنـد❤


و تـو آرام بـگـویـی جـانـم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۲
پاییز مقدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۲:۴۵
پاییز مقدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۰:۰۶
پاییز مقدم

نشسته ام روی شن های تُرد و نمناک ساحل . دارم اریب به موج های دریا نگاه می کنم، دریا ذلال است ، آرام ، و سبز آبی . درست مثل اشک های یک نوزاد . نسیم ملایمی هم می وزد. کنار ساحل یک قایق چوبی می بینم که خوب پیداست سالها از بازنشستگی اش می گذرد . دلم میخواهد سوار قایق بشم و به جایی برم که دیده نمی شود . انگشتانم را به قایق نزدیک می کنم ، با انگشت اشاره رمز گوشی را روی دریا و قایق می کشم، قفلش باز می شود . تصویر دریا و قایق با صدایی شبیه کلیک محو می شود و جایش را تصویر یک دسته بادبادک رنگی می گیرد . زرد ، قرمز، نارنجی. پسربچه ای با موهای فرفری طلایی نخ بادبادک ها را گرفته است و در دشتی که سبزی حیرت انگیزی دارد می رود . باید سه چهار ساله باشد که عکاس همین که پاهایش از زمین جدا مانده اند، شاتر را فشار داده است تا عکسی بگیرد که شادی محض را نشان بدهد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۰:۰۰
پاییز مقدم

بامن از ماندن بگو رفتن تباهم می کند

خوب میدانی غمت خانه خرابم می کند


من به لبخند دوچشمان تو عادت کرده ام

ترک عادت هم که می دانی چه کارم میکند؟!


قدر یک دم دست هایت را زدستانم مگیر

فکر یک دم بی تو، بر مردن مجابم می کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۳
پاییز مقدم

چه مسؤلیت سنگینی است... . 


هر شب (دل) را باآن همه "درد" خواب کردن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۲
پاییز مقدم

حال و روز این شبهایم دیدنیست....شده ام مثل این جن زده ها...کاملا وا داده ام زیر بار نبودنت...آب چشم هایم خشک شده است...

پشت و پناهم....در نبودنت روزی هزار بار التماس میکنم به پیراهنت قسمش میدهم تا عطر تنت را کامل به مشامم برساند...در نبودنت بیچاره زجر میکشد بغلش میکنم و تو را تصور میکنم....

حال و هوای دلم خراب است هنوز سه شب شده است و من چنین بی تابم....گفتم به تو که بد عادتم نکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۱۸
پاییز مقدم