زنده ام به عشق نفس هایت...

به فُرادای من بیا اقتدا کرده ام به جماعت چشمانت ...

آخرین مطالب

به دستگیره ی در آویزان کرده ام ،

به تک تکِ لباس هایت سنجاق کرده ام ،

یکی هم چسبانده ام به کلیدِ برق ،

به اُدکلنِ کنارِ آینه ،

به خودکاری که با آن برایم شعر می نویسی ،

به لَبه ی اِستکانت ،


به خانه که آمدی

یادت نرود

سهمت را از بوسه هایم بردار ....

به عشق تو و فقط برای تو زندگی میکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
پاییز مقدم

آه عزیزم...هیچ چیز ازین سخت تر نیست که با هزار امید دنبال یک جمله باشی و حتی یک ساعات هم وقت بزاری برای پیدا کردنش اما اون پیام یا اصلا به مقصد نرسه یا اینکه اگر رسید بازخوردی نداشته باشه حتی یک پیام خالی.... تو این روزا که از دیدنت محروم شدم دلم به اینا خوشه... قسمت میدم به اعتقاداتت که میدونم خیلی برات مهمه من رو محکوم نکن بله این سردرگمی و آشفتگی.... من رو نابود نکن نزار حس و حال نوشتنم بخوابه بزار هنوز هم به امید اینکه تو با خوندن نوشته هام لبخند میزنی دلخوش باشم

دوستت دارم و عاشقتم

امضا: خودخواه غرغرو ی تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۴
پاییز مقدم

اینقدر زیبایی مرد من.... اینقدر استواری مرد من... آنقدر مهربان و خوبی که چند وقتی است آسوده خاطر خود را به تو سپرده ام... چند وقتی است دیگر مثل قدیم از خدا گله ی تنهایی ام روی زمین را نکرده ام.... مرد من تو برای من پاک و مقدسی زیرا هدیه خدایی که بعد از چند سال اشک تو را به من داده است بی شک تو بهترین انتخاب من در کل زندگی ام خواهی بود و این به خاطر این است که خدا را قسم دادم تا مهربانی خودش روی زمین را به نشان دهد و تو بازتاب عشق خدا به من هستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۱:۵۴
پاییز مقدم

سلام شوهری....میدونم امشب ناخوش احوالی...میدونم امشب کسلی و حال نداری...ازتم ممنونم که تحمل کردی و خودتو مثلا خوب نشون دادی تا با من حرف بزنی...ولی برای من کم بود..دلم میخواست بیشتر باهات حرف بزنم...عزیزترینم من از حرف زدن با تو سیر نمیشم دلم میخواد لحظه به لحظه برات حرف بزنم و تو هم مردانه پای حرفام بشینی آرومم کنی و دلداریم بدی....امشب ازون شباییه که دلم بهونه گرفته نمیدونم چرا...شاید علتش صدای تو بود... صدای مردونه ی تکیه گاهم که امشب غرق در خستگی بود... طاقت دیدن ناراحتی های تو رو ندارم... یک شب ندیدمت ولی دارم از دل تنگی می میرم.... باید زود خوب بشی.... قول مردونه بهم میدی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۱۳
پاییز مقدم

چه آشـــوبیست در دلـــم

وقتــــی

موهــــایت را پریشـــــان میــــکنی ؛ 


هــــزار لانه ســـــاخته اند

گنجــــشکهای دلـــم


لا به لای آنــــها ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۳
پاییز مقدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۴:۵۰
پاییز مقدم

چه در چـَــنتــه دارم


جز سُرودنی ِچــشمانــَت ؟!


و مرا همین

می دانی

چه بـــزرگ می دارد ...؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۴:۴۷
پاییز مقدم

اجازه هست قلبمو برات چراغونی کنم ؟

پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونت کنم ؟

اجازه هست پناه من گرمی اغوشت بشه ؟

هر اسمی جز اسم خودم دیگه فراموشت بشه ؟

اجازه هست جار بزنم بگم چقدر دوسِت دارم ؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۲۹
پاییز مقدم

امروز باز شنبس....و من متنفرم از شنبه هایی که از هم سبقت میگیرن برای آمدن....شنبه هایی که تو از پیشم میروی البته فقط از پیشم وگرنه در قلبم تو را بسته ام به طناب های سقف دهلیز چپم که جایی نروی...کاش همیشه چخار شنبه بود...روزهایی که تو می آیی...عزیزم فقط خداست که میداند من چقدر دوستت دارم....در پناه خدا باشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۲۶
پاییز مقدم

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره آبم که در اندیشه دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم


شعر از استاد فاضل نظری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۰
پاییز مقدم